شعر های من

شراب تلخ می خواهم کشم بر سر روم تا اوج به دریا دل زنم شاید کشد ما را به خود این موج

شعر های من

شراب تلخ می خواهم کشم بر سر روم تا اوج به دریا دل زنم شاید کشد ما را به خود این موج

دوبیتی

جــــدایی بین ما کار زمانه است

درون سینه ام عشق جاودانه است

دلم در حســرت روی مه توست

تمام شعـــــر گفتن ها بهانه است

 

*****************

 

دلی دارم که هست تنـها و خسته

به رویش غصه ها غم ها نشسته

زمن خواهد که تا صبح غم نوازم

ولی افســـــوس ســاز غم شکسته

 

*****************

روی دوشم داغ هجران می کشم

بـر در دل عکس جانان می کشم

عاشقم بـاور بکن یکـــــــــدم مرا

روی سینه شمع سوزان می کشم

نظرات 2 + ارسال نظر
یاسر سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1387 ساعت 08:13 http://asemooni.blogsky.com

سلام

عشق شوری در نهاد ما نهاد...

بسیار خوب شعر گفتی. موفق باشی

سویل سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1387 ساعت 10:32

سلام
خسته نباشی
عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد