شعر های من

شراب تلخ می خواهم کشم بر سر روم تا اوج به دریا دل زنم شاید کشد ما را به خود این موج

شعر های من

شراب تلخ می خواهم کشم بر سر روم تا اوج به دریا دل زنم شاید کشد ما را به خود این موج

تنها

تنهاتـرین عشق منم تنها رهــایم کــرد و رفت 

روزی به صد عشوه مرا آمد صدایم کرد و رفت

امروز

کاش دیشب 

زیر آن سرمای سخت 

زیر آن باران سرد 

هر دو پایم 

سست میشد 

هر دو چشمم 

خواب می رفت 

بر کف خیس خیابان 

روح می رفت از تن من 

مرگ می آمد سراغم 

تا که امروزی نبود