شعر های من

شراب تلخ می خواهم کشم بر سر روم تا اوج به دریا دل زنم شاید کشد ما را به خود این موج

شعر های من

شراب تلخ می خواهم کشم بر سر روم تا اوج به دریا دل زنم شاید کشد ما را به خود این موج

حس تنهایی

امشب از یاد تو را خواهم برد 

بی تعمل 

روی دل می نهم این پا 

که ز دل بیزارم  

دگر از دربه دری 

بی خبری 

خسته شدم 

من از اینکه شده ذهنم  

پر از افکار جدایی 

خسته ام  

حسم این است 

که تنها هستم 

نظرات 5 + ارسال نظر
خاتم سه‌شنبه 17 فروردین 1389 ساعت 18:42

سلام
سبک شعرگفتنتون واقعا زیباست
واسه ی اولین بارحت تاثیر قرارگرفتم

شیما چهارشنبه 18 فروردین 1389 ساعت 07:59 http://just-a-day.blogsky.com

اشکم رو در آورد این شعرت...
نه واسه اینکه خودش غمگینه...
واسه اینکه وقتی آدم با همه ی وجودش حسش کنه جز اشک نمیتونه واکنش دیگه ای داشته باشه....

من دقیقاْ ۴ روز پیش به دلیل حس همین شعر....روی دلم پا گذاشتم و رها کردم...

دعام کن...

شیما شنبه 21 فروردین 1389 ساعت 14:41

راستی....
میشه همه ی شعرت رو بخونم؟؟؟
خیلییییی دوست دارم....اگر ممکن هست البته!

بهروز یکشنبه 22 فروردین 1389 ساعت 06:40 http://nightpoet.blogfa.com

سلام آراز عزیز

خوشحالم که بعد از مدت ها به جمع ما برگشتید
توی انجمن دیگه محدودیت زمانی واسه درج مطالب نیست
فقط اول هر ماه با مجله ی وبلاگ به مدت یک هفته در خدمت دوستان هستیم
همه ی اعضا هم می تونن مطالب خودشون رو برای ثبت در مجله به ایمیلم بفرستن
مجله ی ماه آینده با یه مطلب از تمیم به روز می شه
منتظر فعالیت دوباره شما توی انجمن هستم
با آرزوی موفقیت

ترانه دوشنبه 23 فروردین 1389 ساعت 09:51 http://1jazire.blogfa.com

سلامممممممممممممممم

مثل همیشه عالی بوددددددددددددددددددددد

همشهری باز هم که منو لینک نکردی

امیدوارم که همیشه موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد