شعر های من

شراب تلخ می خواهم کشم بر سر روم تا اوج به دریا دل زنم شاید کشد ما را به خود این موج

شعر های من

شراب تلخ می خواهم کشم بر سر روم تا اوج به دریا دل زنم شاید کشد ما را به خود این موج

بوسیدن جانان

من از بوسیدنت جانا نمی گردم دمی سیراب

نباشی تو نخواهم رفت منم یک لحظه ای درخواب

نباشد این دل ما را تحمل هجر تو بیند

نمی دانی زهجر تو چقدر تنهایم و بی تاب

بوسیدن شبانه

هر شب بهانه دارم بوسه بگیرم از تو

هی من بهانه آرم بلکه ببوسم از نو

گر یک شبی نگیرم بوسه از آن لب تو

گویم به خانه بر سر ویرانه و خراب شو

اولین روز آینده

Today is the first day of your future

امروز نخستین روز آینده توست

لحظه ای برای دیدن

دوست دارم بیندم تا من ببینم دیدنش

شمع سوزان

همچو شمع ام سوزم اندر هجر تو

می رود از ذهن من کی فکر تو