شعر های من

شراب تلخ می خواهم کشم بر سر روم تا اوج به دریا دل زنم شاید کشد ما را به خود این موج

شعر های من

شراب تلخ می خواهم کشم بر سر روم تا اوج به دریا دل زنم شاید کشد ما را به خود این موج

شروع هر کاری با نام خداست به نام او که آفریننده عشق است

(ستایش)
ستایش می کنم هر شب تو را ای خالق یزدان
فرستادی به کوه ودشت تو ازمهرخودت باران
ستایش می کنم هرصبح تو را من دیده بگشایم
که فرصت داده ای بخشش بخواهم راحت جانان
ستایش می کنم هردم کنی درد دلم را گوش
که این جان و دلم سوزد درون آتش هجران
ستایش می کنم یا رب تو را هرلحظه و هرجا
بیاید یـاد تـو در دل کـند ایـن خـانه عطر افشـان
ستـایش می کنـم یـا رب تو را باز است درخانه ات
می آیند وکمک خواهند زتو هرلحظه محتاجان
ستـایش می کنـم یا رب تو را من نیمه های شب
رهـا تنها نــکردی تـو به وقـت غصه هـا یـاران
ستــایش می کنم یا رب تو را هرلـحظه عمرم
کنی آنـان که غم دارند تـو با لـطف خـودت خندان
ستایش می کنم آندم کـه کردی شمع عشق روشن
درون سینـه ام یا رب که بـود از غصه ها لرزان