گفتمش عاشق شدم گفتا که این دیوانگی است
گفتمش دیوانه ام گفتا که نه این سادگی است
گفتمش بی او شبم هرگـــز نمی گـــردد سحر
گفت دانم حال تو این از ســــر بیهودگی است
گفتمش من بهر وصل او روم هــرجا که هست
گفت دانم می روی چون عاشقی دلدادگی است
گفتمش با من چـــــرا دارد ســــر جنگ این فلک
گفت سرنیارم من زکارش باعث شرمندگی است
سلام. شعر خودتونه ؟ خیییییییییلی قشنگه