شعر های من

شراب تلخ می خواهم کشم بر سر روم تا اوج به دریا دل زنم شاید کشد ما را به خود این موج

شعر های من

شراب تلخ می خواهم کشم بر سر روم تا اوج به دریا دل زنم شاید کشد ما را به خود این موج

worthy love

Worthy Love? 

  

My love is so near 

But he feels so far  

I fear this love is pointless 

But something strong 

Says it's not 

Is he really worth fighting for? 

Is he really worth praying for? 

I'm so confused 

I don't want make the worng decision 

I love him so much 

I don't know wath to do 

He wont accept me  

he loves me  

I can tell 

But he's too afraid to say 

It's so hard 

or the both of us, 

especially with every thing that gets in the way 

It's not as easy 

as I thought it would be  

what should I do? 

what sould I say? 

There's nothing else 

in me 

that will prove 

my love from him 

 

نظرات 10 + ارسال نظر
سرخور جمعه 6 دی 1387 ساعت 23:46 http://www.leila333.blogfa.com

سلام دوست عزیز
ممنون از حضورتون
و ممنون ازشعرتون که باید ترجمه ش کنم و بعد بفهمم چیه
دعوتید به جشن تولد کوچکی...
لینک هم شدید با افتخار

[ بدون نام ] جمعه 13 دی 1387 ساعت 21:30

سلام ...سلام...سلام

خوشحال شدم از حضورتون
و باز منتظرتونم با یه داستان کوتاه.............

مهسا یکشنبه 15 دی 1387 ساعت 15:21 http://www.mahsa1373.blogfa.com

سلام دوستم!من و دوستام آپه!یه سر بیا بخون!
راستی تو تبریزی هستی؟! ترک کجایی؟!

سرخور جمعه 20 دی 1387 ساعت 23:27 http://www.leila333.blogfa.com

چرا دیر به دیر آپ می کنین؟زود باش.منتظرتم.

سیما یکشنبه 22 دی 1387 ساعت 10:37 http://stripped.blogsky.com

پس از مدتها خرابی نت اومدم ... به من سر بزن ممنون.

تو اینجایی ... پایان روزهای تنهایی من.

بهروز سه‌شنبه 24 دی 1387 ساعت 01:26 http://nightpoet.blogfa.com

سلام آراز جان
کجایی ؟ نیستی
دو تا ایمیل فرستادم
پنجشنبه هم منتظرم
موفق باشی

همیشه بارانی(باران) پنج‌شنبه 3 بهمن 1387 ساعت 23:56 http://shaghayegh154.blogfa.com

سلام گلم

باران یکشنبه 6 بهمن 1387 ساعت 22:25 http://shaghayegh154.blogfa.com

مخور غم چون به پایان روزگار انتظار آید
رود سرمای دی آندم که هنگام بهار آید
خزان بر تخت یغما چند روزی بیش ننشیند
صبا با جیش نوروزی و لطف بیشمار آید
جهان از نو جوان گردد ز نفاس مسیحایش
اگر آن ماه کنعانی به صرف لاله زهر آید
به پایان می رسد تاریکی شبهای غم افزا
چو خورشید جهان آرا برون از کوهسار آید
فدای مقدمش سازم هزاران بار جانم را
اگر دانم ز روی لطف بر سویم نگار آید
دو چشمم منتظر بر در چو یعقوب از غم یوسف
که شاید پیک مصری را بدین درگه گذار آید
جهان در انتظار و من به امیدم که تا روزی
همایون طلعتم مهدی به امر کردگار آید

باران یکشنبه 6 بهمن 1387 ساعت 22:26 http://shaghayegh154.blogfa.com

صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بی تو می گویند تعطیل است کار عشق بازی
عشق ، اما کی خبراز شنبه و آدینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم ، یادم آمد
عشق با آزار ، خویشاوندی دیرینه دارد
روی آنم نیست تا در آرزو ، دستی بر آرم
ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد
جغد بر ویرانه می خواند به انکار تو اما
خاک این ویرانه ها بویی ار آن ویرانه دارد
در هوای عشق تو پر می زند با بی قراری
آن کبوتر چاهی زخمی که در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید
آن که در دستش کلید شهر پر آیینه دارد

باران یکشنبه 6 بهمن 1387 ساعت 22:26

من لینکتون کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد