شعر های من
شراب تلخ می خواهم کشم بر سر روم تا اوج به دریا دل زنم شاید کشد ما را به خود این موجشعر های من
شراب تلخ می خواهم کشم بر سر روم تا اوج به دریا دل زنم شاید کشد ما را به خود این موجبا کدامین شوق و امید
یاد دارم چشم هایش
آن دو چشم صاف و صادق
آن دو چشمی که برایم مهربانی هدیه می کرد
آن نگاه و آن دو دیده
یاد دارم نیمه شب ها
درکنارم
بود و هر شب قصه می گفت
تا بخوابم
چشم هایش بود بیدار
یاد دارم بوسه هایش
بوسه هایی که برایم
خواب راحت هدیه می کرد
.
.
.
گویی اکنون من بخندم ؟
با کدامین شوق و امید
دل طوفانی من
در ساحل آرام قدم خواهم زد
به امیدی
به ندایی
به صدایی
به نشانی که زسوی تو برایم آرند
در دل بحر عجب طوفانیست
چهره اش مست و بسی آرام است
کاش می شد که تورا باز ببینم اینجا
کاش می شد که مرا یاد کنی
کاش بودی
تا به بوسه دلم آرام کنی
مدتی هست شده دل ناآرام
شده دل طوفانی
گاه می لرزد به خودش
گاه می کوبد به سرش
انتظار تو کشم
تا که چشمان تو را باز ببینم
شاید
از پس آرامش آن چشمانت
وام گیرد دل طوفانی من
آرامش
believe in your heart
Believe in your heart
Believe in your heart that
something wonderful is about to happen.
Love your life.
Believe in your own powers,
and your own potential,
and in your own innate goodness.
Wake every morning
with the awe of just being alive.
Discover each day the magnificent,
awesome beauty in the world.
Explore and embrace life in yourself
and in everyone you see each day.
Reach within to find your own special ness.
Amaze yourself and rouse those around you
to the potential of each new day.
Don't be afraid to admit
that you are less than perfect;
this is the essence of your humanity.
Let those who love you help you.
Trust enough to be able to take.
Look with hope to the horizon of today,
for today is all we truly have.
Live this day well.
Let a little sun out as well as in.
Create your own rainbows.
Be open to all your possibilities;
all possibilities and Miracles.
Always believe in Miracles
اسیر طره گیسو
اسیـر خـال در روی و نــگاه مست جـانـانم
نــدارم روز و شب در وقـت به هجر او نالانم
بگیرم جام می دردست، کشم با یاد او برسر
که بی آن یار خوشرویم دراین وادی پریشانم
شدم درطره گیسو چو مرغی در قفس در بند
رهــا گـــــردم زدام او دمی زنـــده نمی مــانم
ندیدی پای در بندی چنین باشد خوش و خرم
کشم تیمار در بندی من هم با شوق بر جانم
داها سومورم
بیلمیـورم کیمـه منی ساتدی یار
نـه ایـلیــدیم منـی بئـله آتـدی یار
ایستدیگی عشقه بیلمم چاتدی یار
ایناندیم کی داها منی سومور او
اورکیمـده نئله کئچــور بیلمور او
Love is it
Love is it
Love is unpredictable Love is uncontainable
Love is reliable Love is infallible
Love is right Love is wrong
Love is weak Love is strong
Love is good Love is pure
Love is real Love is sure
Love is jealous Love is pain
Love is lost Love is gained
Love is naked Love is raw
Love is everything Love is all
Love is here Love is there
Love is beautiful Love is fair
Love is great
Love is demanding Love is it
