شعر های من

شراب تلخ می خواهم کشم بر سر روم تا اوج به دریا دل زنم شاید کشد ما را به خود این موج

شعر های من

شراب تلخ می خواهم کشم بر سر روم تا اوج به دریا دل زنم شاید کشد ما را به خود این موج

شدم عاشق

نمی دانم چه شد یک دم

شدم عاشق

دلم در خواب بود آندم

یکی آمد صدایش کرد

یکی که چهره اش خندان و بود مانند یک خورشید

همیشه در کنارم بود

همیشه نور می تابید

ندیدم لحظه ای ابری نشیند روی خورشیدم

ندیدم رنگ شب هرگز

همیشه نور می تاباند

همیشه شعله عشقش درونم شعله ور می بود

همیشه شادی و لبخند نشان از بودنش می بود

نمی دانم چه شد یک دم

دلم ابری شد و خورشید دگر بر من نمی تابید

دلم آشوب برپا شد

چه شد خورشید من یارب

نمی تابید دگر بر من

همه جا تیره و تاریک

زمین و آسمان یک رنگ

منم گریان و سرگردان

پی یک نور می گشتم

ولی اینجا نبود نوری

سیاهی حکمفرما بود

نمی دانم چه شد یک دم

تمام آرزوهایم

تمام دوست داشتن ها

تمام آنچه یک مدت شده بودند امید من

همه رفتند و تنها ماند

برایم داغ هجرانش

چرا اینجا

من از تنهایی و غم ها

من از دلتنگی شب ها

پناه آورده ام اینجا

من از درد فزون عشق

من از دریای خون عشق

پناه آورده ام اینجا

من از دست جفاکاران

زمعشوقان بی ایمان

پناه آورده ام اینجا

من از دریای طوفانی

من از دست پریشانی

پناه آورده ام اینجا

من از این تیرگی بخت

من از این روزگار سخت

پناه آورده ام اینجا

کاش بین من و تو

(کاش)

کـاش بین من  و تو فاصله بسیار نبود

کاش بین من و تو واسطه در کار نبود

درفراقت شب و روز گریه کنم از سرسوز

کـاش بین من و تو عشق گرفتـار نبود

انتظار تو کشــم تا که شبــی باز آیی

کاش بین من و تو حسرت دیـدار نبود

دوست دارم که زنم حرف دلم با دل خود

کـاش بین مـن و تـو خط و نوشتـار نبود

تـا بـه کی دیـده کنم تـر زغم هجـرانت

کـاش بیـن مـن و تـو گفته و گفتار نبود

از مـن اصـرار ببینم رخـت از تو انکار

کـاش بیـن من و تـو اینهمه اصـرار نبود

بیـن ما خـار کشـد  پرده  نبینم  رویت

کاش بین من وتو هرگز هم این خارنبود

گرچه واقف بود عارف که نخواهد دیدت

کاش بین من و تو هرسخن اشعـار نبود

اوز ایسلییم

بیلمــدیم من کیمه اومید باغلاییم

کیمین عشقین اورکیمده ساخلاییم

گـچیب گئـدن گـونـلریمه آغلاییم

آغلاماسـام اورگ دولار پارتـلایار

درد و غمی اوز ایچینده ساخلایار

******

گجه گونوز چوخ گودلدی اوجالدی

بیـر بیــر هامی یاشی اتـوپ قوجالدی

دنیـا چـوخــلو اوز باشینـا گیـجالدی

بوحیاتدان چوخلو سوزلر آنلادوق

وفا یـوخدی دنیادا بیـز اینانـدوق

*******

                                                 اونودمایون آنالارون زحمتین

      او چکدیگی گجه گونوز محنتین

                                                 ورسه اگر الدن بیرگون قدرتین

                                               چلی اولون اونا گزسون دولاسون

                                             جاوانلیق تک آیاق اوستا دایانسون

 

سومگون ارزشی وار

((سوورم))

 

من سنی چوخ سوورم سنده تلاش اد کی سویل

سـومگون ارزشی وار سـوگیل جانـان بینی بیـل

سـوزومی من دیه بیلمم سنی گـورجگ توتولور

بو دیلون تقصیری یوخدور نه دسون بیچارا دیل

هانسی حسنوی ایلسون تعریف و توصیف بیـزه

سنی نقاشی ائدن چـونکی سنی ائددی شکیـل

من سنون چون ازیلیب خردو خمیر اولدوم اینان

اولسا بیـــر ذره منیم اوتــرو گـوزل سنـده ازیـل

منی تنها بـراخوب عشـق اودونو ســــونـدورما

ایستسون سـن گــدسن گـــــد یـوخون اما دلیل

 

رویا

If one advaces confidently in the direction of his dreams

and endeavors to live the life which he has imagined

he will meet with a success unexpected in common hours

If you have built castle in the air , your work need  not be lost

that is where they should be

now put foundations under them/ henry david thoreu 

آنکه با اطمینان رویایش را دنبال می کند

و می کوشد تا بدانگونه که در خیال زندگی کرده است روزگار بگذراند

به توفیقی دور از انتظار دست خواهد یافت.

اگر قصری در آسمان بنا نهاده ایُ بدان که تلاش تو عبث نبوده است

قصر تو به درستی و در جای خود بنا شده

اینک پایه ها و ستون هایش را استوار گردان. 

کاش بین من و تو

(کاش)

کـاش بین من  و تو فاصله بسیار نبود

کاش بین من و تو واسطه در کار نبود

درفراقت شب و روز گریه کنم ازسرسوز

کـاش بین من و تو عشق گرفتـار نبود

انتظار تو کشــم تا که شبــی باز آیی

کاش بین من و تو حسرت دیـدار نبود

دوست دارم که زنم حرف دلم با دل خود

کـاش بین مـن و تـو خط و نوشتـار نبود

تـا بـه کی دیـده کنم تـر زغم هجـرانت

کـاش بیـن مـن و تـو گفته و گفتار نبود

از مـن اصـرار ببینم رخـت از تو انکار

کـاش بیـن من و تـو اینهمه اصـرار نبود

بیـن ما خـار کشـد  پرده  نبینم  رویت

کاش بین من وتو هرگز هم این خارنبود

گرچه واقف بود این دل که نخواهم دیدت

کاش بین من و تو هرسخن اشعـار نبود