شعر های من

شراب تلخ می خواهم کشم بر سر روم تا اوج به دریا دل زنم شاید کشد ما را به خود این موج

شعر های من

شراب تلخ می خواهم کشم بر سر روم تا اوج به دریا دل زنم شاید کشد ما را به خود این موج

تقسیم محبت

 

Life is sweet because of the frinds have made

   and the thing which  in common ,we share

we want to live on, not because of ourselves

زندگی به خلق دوستی ها و تقسیم مواهب آن با دیگران شیرین است

ما خواهان تداوم زندگی هستیم نه به خاطر خودمان

                                               

چرا تو را دوستت دارم

همه میگن

چرا تو را دوستت دارم

چرا به تو دل بسته ام

چرا امید من تویی

چرا نمی تونم ازت جدا بشم یه لحظه ای

چرا همه هستی را من تو چشمای تو می بینم

چرا قشنگ ترین گل فقط واسه تو می چینم

چرا برای زندگی تو را بهانه می کنم

چرا شب ها زدوریت میل ترانه می کنم

چرا تو این دل منم تو خونه کرده ای و بس

چرا دنیا زدوریت برای من شده قفس

چرا دلم اسیر توست

چرا فکرم درگیر توست

چرا چشمام زدوریت نمی روند دمی به خواب

چرا زهجر تو شب ها به سرکشم می و شراب

...................

..............

سر دورن

What lies behind us and what lies before us

               are tiny matters compared to what lies whitin us

هر آنچه در پشت سر داریم و هر انچه در پیش رو داریم

در قیاس با آنچه در درون ما نهفته است خقیر و ناچیز است

 

 

تنها و سرگردان

جان در بدن ندارم جانان گرفته حالم

                         امشب در این بیابان من را نهاده قالم

                                             از هیچ درد و رنجی نیارم خمی به ابرو

                                                            از دوری تو ای جان دانی که هست ملالم

هر آنچه هستی باش

If you can,t be a highway

then just be a trial

If you can,t be a sun, be a star

اگر نمی توانی شاهراه باشی کوره راه باش

اگر نمی توانی خورشید باشی ستاره باش

هر روز تولدی دوباره

Every morning is a fresh begning

Every day is the world made new

Today is my world made new

I have lived all my life up to this moment,to com to this day

This moment-this day-is as good asany moment in all eternity

I shall make of this day-each moment of this day- a haven on earth

This is my day of opportunity

"dan custer"

هر صبح آغازی دیگر است

هر روز جهانی است که از نو تولد می یابد

امروز روزی نو است

این دنیای من است که امروز از نو بنیاد می یابد

سراسر حیاتم را تا این لحظه گذرانده ام تا چنین روزی فرا رسد

این لحظه این روز همچون لحظه های دیگر در طول ابدیت خوب و گرامی است

برآنم تا از این روز  و لحظه لحظه آن بهشتی زمینی بیافرینم

امروز روز بخت من است

چرا اینجا

من از تنهایی و غم ها

من از دلتنگی شب ها

پناه آورده ام اینجا

من از درد فزون عشق

من از دریای خون عشق

پناه آورده ام اینجا

من از دست جفاکاران

زمعشوقان بی ایمان

پناه آورده ام اینجا

من از دریای طوفانی

من از دست پریشانی

پناه آورده ام اینجا

من از این تیرگی بخت

من از این روزگار سخت

پناه آورده ام اینجا